یک مار غولپیکر از یک جزیره دورافتاده به یک کالج آمریکایی آورده میشود. این مار از اسارت فرار میکند و شروع به کشتن مردم میکند. یک میلیونر انگلیسی و یک دانشمند آمریکایی برای متوقف کردن این مار، به تعقیب آن میپردازند...
لکس، مجری سابق تلویزیون، کریسمس را با پسرش، همسر سابقش و دوست جدیدش در یک کلبه در کوهستان می گذراند. او برای جلوگیری از تنش بین خود و همسر سابقش، داوطلب می شود در کلبه کار کند و از طریق رسانه های اجتماعی با دنبال کنندگانش در ارتباط است...
وزلی، پسر خوانده مدی، آرزو دارد که کریسمس با برادرش کدی، که به خانواده دیگری به فرزندخواندگی گرفته شده است، ملاقات کند. اما پدر کدی، پل، که همسرش را از دست داده است، هنوز آماده صحبت در این مورد با پسرش نیست...
در یک روز سرد زمستانی در سال ۱۹۴۰، ژول برای زندگی با عمویش، شهردار یک روستای مهاجرنشین در شمال کبک، به آنجا میرود. او به دلیل بیماری پوستی نادرش از مدرسه محروم میشود. از آن پس، آرزوی بزرگ او این است که درمان شود...