یک تاجر ورشکسته‌ی آمریکایی (تام هنکس) برای جبران ضرر و زیان هایش به عربستان سعودی سفر میکند تا ایده‌ی خود را به یک پادشاه ثروتمند بفروشد...
یک پلیس سابق پس از اینکه از زندان آزاد می شود، با یک نوجوان هکر همکار می شود تا رئیس یک باند جنایتکار را که باعث دستگیر شدنش بوده را پیدا کرده و انتقامش را بگیرد...
یک خواهر و برادر پس از چندسال سرگردان گشتن در یک شهر مخروبه و جستجو برای غذا و سرپناه، وارد آخرین ساختمان شهر می شوند. در این ساختمان مردی وجود دارد که به آنها پیشنهادی خطرناک برای زنده ماندن می دهد...
یک کشاورز مُسن که میخواهد آخرین خوک‌اش را بفروشد و دوباره به دوستان قدیمی‌اش بپیوندد، مزرعه خود را رها کرده و عازم سفر می شود. در این بین سر و کله دخترش که مدت زمان بسیاری از او بی‌خبر بود، پیدا می شود و...
زمانی که آلخاندرو متوجه می شود او یک آمریکایی نیست و در دوران کودکی پدر و مادرش او را نزدیک مرز مکزیک آورده اند، زندگی اش دچار تغییراتی می شود. از سوی دیگر دختری بنام فلورا که متولد میسوری می باشد تصمیم میگیرد از خانه فرار کند و...
در پی یک تراژدی خانوادگی، یک نویسنده مشتاق که بین عشق دوران کودکی اش و وسوسه یک خارجی مرموز گیر افتاده است، تلاش می کند تا از ارواح گذشته اش فرار کند، اینچنین راه خود را به یک خانه که نفس میکشد، خونریزی میکند و به یاد می آورد، کج می کند...
یک مادر تنها که مواد مخدر مصرف می کند و با مشکلات روحی خود کلنجار می رود، توسط یک فرد روانی که از زندان فرار کرده و قاضی پرونده اش را به قتل رسانده، گروگان گرفته می شود...
گروهی از افراد که در تلاش اند از مرز مکزیک عبور کرده و به آمریکا بروند با مردی نژادپرست روبرو می شوند که تمام گشت های مرزی آنجا تحت کنترل او می باشند و...
یک پیرمرد که مبتلا به زوال عقل می باشد، با کمک یکی از بازماندگان آشویتس (اردوگاه کار اجباری نازی ها) و یک نامه دست نوشته، به دنبال شخصی می گردد که مسئول مرگ خانواده اش می باشد...
یک کایاک‌ران حرفه ای بنام "رافا اورتیز" از بهترین های این ورزش کمک میگیرد تا به آرزویش برسد و تمام آبشار نیاگارا را پارو بزند...
