مجموعا آثار ورنر هرتزوگ Werner Herzog

87%

92%

85%

57K 7.8/10

 برای 13 تابستان متوالی، تیموتی ترادول آمریکایی به کاتمائی در شبه جزیره آلاسکا نقل مکان کرد تا به بهانه مطالعه و محافظت از آنها در میان خرس های گریزلی زندگی کند. در سال 2003، وی و دوست دخترش امی هاگنارد به طرزی غیر منتظره توسط یک خرس مورد حمله قرار گرفته و خورده شدند. ورنر هرزوگ به نحوی به بیش از یکصد ساعت از فیلمهای گرفته شده توسط تیموتی دست یافت و آنها را در این مستند که نشان دهنده زندگی و مرگ تیموتی ترادول بود را منتشر کرد.

%

%

%

6K 8/10

این فیلم فاجعه میدان های نفتی کویت را در شعله های آتش، با روایت اندک و به ندرت مصاحبه شده بررسی می کند...

70%

77%

92%

11K 7.8/10

در دهه 1950، ورنر هرتزوگ نوجوانی با اجرای فیلمی از کلاوس کینسکی جوان متحیر شد. سال‌ها بعد، آن‌ها در آپارتمانی مشترک بودند که در آن، کینسکی در یک خشم چهل و هشت ساعته، حمام را کاملاً ویران کرد...

55%

82%

76%

7K 6.9/10

راهزن خطرناک "کبرا ورده" توسط مزرعه داری استخدام می شود تا بر برده هایش نظارت کند. پس از اینکه مالک مزرعه متوجه می شود او با دختران جوانش رابطه برقرار می کند، او او درخواست رفتن می کند و...

%

77%

92%

34K 8/10

«فيتس کارالدو» (کينسکي) رؤياي آوردن اپرا و «انريکو کاروزو»، خواننده ي نامدار را به قلب جنگل هاي آمريکايي جنوبي در سر مي پروراند...

%

85%

76%

9K 7/10

فرانتس وایزک یک سرباز بدبخت، ناامید، تنها و ناتوان در جامعه است که از هر طرف توسط نیروهایی که نمی تواند کنترلش کند مورد حمله قرار می گیرد...

79%

95%

83%

36K 7.4/10

جاناتان و لوسی در ویسمار زندگی می کنند و کنت خانه ای در آن محل می خواهد. وارنا لنگرگاهی در دریای سیاه، نزدیک خانه ی دراکولا می باشد...

%

95%

92%

14K 7.8/10

مردی الکلی که به تازگی از زندان برلین آزاد شده، به دوست قدیمی خود و زنی غریبه در رسیدن به رویای خود برای ترک آلمان و رسیدن به زندگی بهتر در ویسکانسین می پیوندد...

%

92%

72%

6K 6.9/10

سرکارگر یک کارخانه شیشه‌گری روستایی بدون فاش کردن راز معروف «شیشه یاقوت» می‌میرد...

%

%

%

17K 7.7/10

نورمبرگ، سال 1828. پسر شانزده ساله اي که به نظر عقب مانده مي آيد، در حالي که يک کتاب دعا و يک نامه در دستش دارد، در وسط ميدان شهر پديدار مي شود. در نامه که بدون امضاست نوشته شده که اين پسر را دهقاني بزرگ کرده که ديگر توانايي نگه داري او را ندارد و خواسته او را «سواري شجاع» مثل پدرش بار آورند...